حدود 822 نتیجه (0.02) ثانیه پخش همه دارای پیشواز
زبان
نتایج فارسی نمایش داده شود

Ab Az Ab Tekan Nakhord - Parviz Parastui

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Hanoz Zendast - Parviz Parastui

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Doostat Daram - Parviz Parastui

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Derang (Aida Shamlou Skit) - Benyamin

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Aida Dar Ayne (Ahmad Shamlou Skit) - Benyamin

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Tabahi Aghaz Yaft (Ahmad Shamlou Skit) - Benyamin

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Dayere - Alireza Azar

تمرگیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوای بیراهه بردی به دریاچه خمر خالص کشاندی و در مستی چشم من غوطه خوردی بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟ سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من حقیقی ترین حالت ذوق یک زن عجیبی شبیه نفس های دریا دروغی نشستم به کرسی کذبم به خود بسته ام نام جعلی خود را چرا روبرویم دو زانو نشستی مرا محض چه پیش و پس میکنی عشق؟ به سنگ دلم میخ تو کارگر نیست ولم کن تلاشی عبس می‌کنی عشق نهالی کنار و لب جاده بودم کسی آمد و ساقه ام را تکان داد سرنگ هوا در رگ و ریشه ام کرد و آینده ام را جلوتر نشان داد شکست و تکان داد و قلب از تنم کند چقدر از سرم قمری خسته پر زد به هر کودک باغ دل بسته بودم چقدر آمد و بچه ها را تشر زد ببین بچه بودم به آنی شکستم نفهمیدم اصلا چه ها دیده بودم دوتا قلب تیره کنار دو آوند کجا ماشه ات را چکانیده بودم کنار تو هیچم کنار تو صفرم کنارت هویت ندارم هلاکم دماوندی تو مرا خورد و قی کرد کلوخی پر از حفره در متن خاکم در اوج شکوهت در انبوه لبخند سپردی مرا به زمستان و بوران نشستی در آرامش کوچه باغت رها کردی ام در سراشیب تهران تکست آهنگ قفس، حق من آب و نان هق هق من از این پس به خوابم نیا هرم جاری که هرکس رسیده ست داغی زده ست و حالا تو باید که آتش بیاری اگر هی نشد حق خود را بگیرم اگر دست هر حکمت خون اسیرم اگر دست بردم به تنهایی تو اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم اگر انزوایی ترک خورده پوشم اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم اگر باد وحشی موافق نبوده اگرباید آخر به شعرم ببارم اگر آن سلامم که پاسخ ندارد اگر سوختم در خودم نخ به نخ ها اگر سفره ام سهمی از نان ندارد و خوردند اگر حاصلم را ملخ ها سر عهد دلواپسی مانده بودم من آن عشق پا تا دهان بودم ای ماه برای گلوبند روز تولد به فکر شکار جهان بودم ای ماه و دلخوش به اینکه میان جماعت شکوه نگاه تو دلواپسم بود بدون تو آدم حسابم نمی‌کرد دو خط شعر تلخی که کار و کسم بود در اعماق ویلی که بودم همیشه نفس می‌کشیدم تو را با نگاهت نجاتم شدی بعد عمری به زندان و بلعیدی ام با نگاه سیاهت خودت آمدی و خودت رفتی از کادر در عکس دوتایی تو را مرده دیدم در آن عکس تاریخی و تار و تاریک خودم را کنارت زمین خورده دیدم غلط کردم اما، رها کردی ام باز میان چک و چانه و نیش و دندان رها کردی ام در قدم های تکرار زمستان زمستان زمستان، زمستان پس از مرگ تو نیمه قصه بد شد تو دامن کشیدی که از من گریزی نشستی بنوشی تمام تنم را و خون مرا پای پایت بریزی تو تاریخ در خود فرو رفتنی حیف به تاریخ در خود شکسته اسیرم و مغزی که دیگر تحمل ندارد به بیراهه خورده شکنجه اسیرم میان همه زندگان دو عالم اگر نام کمرنگ من را زدودند چه غم که رفیقان هم کاسه من مرا پیش از این قصه ها کشته بودند غروب چه روزی تو را منجمد شد طلوع کدامین سفر از تو پر شد چقدر از مرا روی دفتر نوشتی که شعر امتداد هزاران تومور شد در این لابلای پر از وهم و وحشت به یاد جهان من و باورم باش بیا بیتی از ماندنت باش و برگرد به فکر خط خالی دفترم باش زنیت کن و از سر نو بسازو هراس مرا در خودت جستجو کن سه خط رو به من باش و یک خط عقب رو مرا سرکشی کن، مرا زیر و رو کن آهای آخرین کولی عصر ییلاق آهای عشق درهم شکسته مرا باش آهای اسم پس کوچه های پس از من آهای آخرین درب بسته مرا باش از آن روز برفی کنار مزارش تو را با تب مولوی می‌شناسند کسانی که با زخم من آشنایند مرا با همین مثنوی می‌شناسند مرا با خودت آشنا کرده ای مرگ نیفتی زمین حضرت آخرین مرگ زمین و زمان را عقب برنگردان تحمل ندارم دوباره به قرآن نگاهم کن ای ساحر خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن مرا پشت شعرم به پایان بچسبان از آدم بگیرم به انسان بچسبان دوخط شعر کولی برایت سرودم دوباره همانم که در جاده بودم دوباره همانم همان عشق عریان همان فحش بد در شب راهبندان دوباره همانم که درد تو بودم که خیر سرم خرده مرد تو بودم همانم که در بهت آن مسلخ زرد تو را لو نداد آخر و کم نیاورد نگفتم که سیب ازل را تو خوردی که تو خانه را دست شیطان سپردی عروسک نباش، از پس شیشه رد شو بیا واقعی بودنت را بلد شو فقط لحظه ای مثل زن ها بفهمم از این زنده بودن برای تو سهمم بتان جام من را پر از زهر کردند خدایان پس از رفتنت قهر کردند و ابر سیاهی که قبر مرا دید قرونی گذشت و قرانی نبارید پس از تو فقط نکبت از خانه ام ماند دو پر چوب خشکیده از لانه ام ماند که کم بودی اما همان کم مرا بس که من دل به هر آنچه کم بسته بودم که بسیاری تو زیادی غم داشت از انبوه اندوه خود خسته بودم چگونه به اسمت صدایت کنم هان؟ بمان لیلی در زمستان نشانی از این قصه رفتم که پایت وسط بود نماندم که تو، در میانه بمانی وگرنه بدون تو معنا کجا بود شفق بی تو یعنی شبم را ببارم زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر جهان و زمان را تمرکز ندارم وگرنه بدون تو اصلا ولش کن به کمرنگی من کسی در جهان نیست از آن لحظه که سمت رفتن دویدی کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست به چشمان من خیره شو سرنگردان من آیینه ام، من توام حضرت درد تو آمین من بودی ای عشق واحد تو قلب منی قبله تحت پیگرد ببین لیلی رفته از فصل کهنه تو اقلیم بارانی کودکانی طلوع تمام زنان شگفتی و شرقی ترین مادر کهکشانی مرا از تب شهر تلخت خبر کن بگو لیلی از شهر باران فروشان بگو با سپیدی باغت چه کردند چه ها کرده ای با زمستان فروشان مگر مرد آن بچگی ها نبودم بگو جای پاهایمان کو چه کردی؟ بگو این خیابان چه کردت که مردی مرا حیف و میل دو پس کوچه کردی در آن گیرو دار شب و شوکران ها چه کاری برایت نکردم که می‌شد؟ و یا در شب رفتن و مردن تو دو بیت مرا می‌شنیدی چه می‌شد؟ تن جاده را خط کشیدم به دورت نشستی و طیار از من گرفتت جهان از خیابان من چرب تر بود بزرگی سیاره از من گرفتت بترس از شبی که مقابل نشینی که دنیا ره و رسم گردش چنین است زمینی که من می‌شناسم سر آخر به هم میرساند، شگردش چنین است به فکر توهم هستم ای حضرت دور به فکر خودم که اگر دیدمت باز اگر تاس نردم به خوبی نشیند اگر آخر قصه بلعیدمت باز چگونه مرا روبرو می‌گذاری بگو با چه سحری مرا میکشی باز چطور آب از جوی رفته دوباره به جو بازگردد بگو شعبده باز ببخشم نبخشم مرا صرف کردی چطور آن دل داده را پس بگیرم توهم بچه بودی عزیز دل من چطور اشک از آن چشم نارس بگیرم فدایت شوم دختر عصر طوفان تو را با خیالت به دنیا سپردم خودم را به دست خودم چال کردم پس از تو نبودم اگرچه نمردم مرورم کن از خاطرت جا نمانم زمین مثل من مرد ماندن ندیده به پای گناهی نکرده نشستم کسی جز تو آن سیب من را نچیده تمرکز ندارم چه باید بگویم روایت از این مرد راوی گرفتی از آن بدتر اینکه مرا ساده دیدی مرا با تمام علی ها مساوی گرفتی تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من کجا عشق؟ ترانه سرا ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

Jange Sevome Jahani - Shahab Shahrzad

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Bi Nami - Alireza Azar

کنار خودم مینشینم کنارم شلوغ است و از سفره ی زندگی هرچه خوردم دروغ است خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم خودم با خودم گوشه ای از غمم می‌نویسم هنوز عشق شعرم برای نوشتن مریضم دلم آشیان ابابیل وهم و خیال است قسر رفتن از سنگ باران شعرم محال است در اندیشه ام دیو مضمون سبک‌سر نشسته و بر دفترم عقده ای غول‌پیکر نشسته زنی که جنونش جنینی به دنیا نیاورد عروسم دو خط شعر وامانده بالا نیاورد زمینگیرم و دیدن و لمس پایان بعید است کسی رشته های رسیدن به ما را جویده ست؟ چه غم که شعورم رسیده به جولان جاده جهان رخصت ماندگاری به شاعر نداده کرختم شبیه کسی که نخوابیده شب را و تسخر زده از لجاجت ادیب و ادب را کج و معوجم مثل یک گریه پشت لبخند کرختم شبیه لباسی که افتاده از بند بگویید همسنگ من در ترازو چه دارید؟ مرا روبروی کدام آرزو می‌گذارید؟ که من ختم دردم مرا خط پایان ببینید تگرگم مرا از پس شیشه هاتان ببینید من از تیره ی خون و فامیل مرگم بفهمید خطر نوشتان قصه ام را اگر کم بفهمید خداوند طوفان و هوهوی سرد زمانم تمام جهان دود بدمزه‌ای در دهانم چه مردان که با زخم من دل به توتون سپردند چه زن ها که دل را به محرابی از خون سپردند نهالم که سیگاری از برگ خود در دهانم قسم خورده‌ام بر سر نعش شعرم بمانم من از دوره ای آمدم که جهان مثنوی بود فقیر درِ خانه در مکتب مولوی بود و شمس شریف عزت مقصدش شهرمان بود و هر کودکی در صف آب و نان قهرمان بود من از دوره ای آمدم که اگر می‌شکستند به قدر نیاز از درختان تر میشکستم من از دوره ای آمدم که خزانش خزان بود و باران بی پرده با پنجره مهربان بود زنان دامن چینی و خال هندی نبودند پسرها دو خط نامه را مثنوی می‌سرودند من از دوره ای آمدم که افق نردبان داشت و عشق ارتفاعی به اندازه ی آسمان داشت کلاف جهان اینچنین درهم و گم نمی‌شد و هرگز پدر خاک یک ساق گندم نمی شد سر سفره های ادب نان نبود و خدا بود شرافت برامان حسابی حسابش جدا بود خدامان خودی بود و با چشممان دیده بودیم و صد مرتبه سیب همسایه را چیده بودیم و مادر که حل شد میان شب و آتش و آب و مادر خلاصه شد آخر به گهواره ی خواب و مادر که هر شب تماشا به لولای دربست مگر در جهان از دل مادر آیینه تر هست؟ به فحشش کشیدند و شاعر زبان در دهان بست مگر در جهان از دل مادر آیینه تر هست؟ الهی به این خانه‌های کنار زمستان به این عقده های پر از باد و بوران و طوفان به این چشمه های غضب کرده در مکتب شعر به دنیای خالی تنگ آمده در شب شعر کنار تمنای شهوت تمنای دیدن به آن لحظه های به زور لگد قد کشیدن کنار حماسی ترین لحظه ی فحش و نیرنگ به چشم رفیقان پهلو نشین نظرتنگ نگاهی کن و دستشان را به دست خودت گیر که از پای دیوانگان واشده بند و زنجیر مرا روبروی خودم از خودت رو مگردان که این دفعه می‌میرم از دنگ و فنگ خیابان از این پنجره تا خیابان امید وصال است که این زنده بودن فقط زندگی را وبال است و خواهد شکست این تنفس هر عهدی که بسته ست چه کس این جهان قضا را به ریش قدر بست؟ کدامین رفاقت مرا پشت بخل تو گم کرد؟ منی که غمم را جهان دید و طاقت نیاورد من از کوچه ی رنجش و خون به اینجا رسیدم مرا هو کشیدند اگر دست بالا رسیدم هزاران مهاجر در افکار من لانه کردند و خون مرا جرعه جرعه به پیمانه کردند خودم دیده‌ام کاروان ابابیلیان را به خون سرخ کردند سامانیان مولیان را شمایی که در سر سرِ ذبح آینده دارید پس از شوخی تلخ دنیا شما خنده دارید مرا اشتیاق چک و چانه و کلکلی نیست مرا شوق میز و مجیز و صف و صندلی نیست عزیزان، عزیزم به شعری که ناخوانده مانده خدا پای دلدادگی را به شعرم کشانده من از ایل دیوانگانِ رسیده به مرگم شما آخر لطف ِ باران ولی من تگرگم شما آبشارید و من صخره ام این به من چه؟ سرافرازم و جوی جاری به پایین به من چه؟ من عمری نشستم فقط زهرماران چشیدم من از شاعری زخم آن را به دوشم کشیدم که تا نامی از من شنیدید خنجر کشیدید سپس تسمه از گُرده ی هر برادر کشیدید شما که همه زندگیتان فقط صرف من شد و تا حرفی از اسمم آمد دمل ها دهن شد شما که به زیر تن سایه ها سایه دارید چه کاری به اشعار کمرنگ و بی مایه دارید؟ من از محنت و رنج دنیا گرفتارِ دردم دعا کن به ته‌مانده های خودم برنگردم من از زخم نفرت به دل داغ دیرینه دارم و پشت سرم کوهی از نفرت و کینه دارم من از غمزه ی فومنی شعر ناقص ندیدم غزل گفتم و پنجه بر باد و باران کشیدم که در من دو خط یشم و مرمر هنوز از تو دارم کجا مرده شیون؟ که سر بر مزارش گذارم شب اعتصام است و صد محتسب بر مسیرم کنار کدامین غزل جان پناهی بگیرم بگو شاه یوشین قبای پُر از زخم دوران کجای شب تیره و خاکی و خشک تهران بیاویزم و شعر بکر از گریبان درآرم و یا در سرم بوته ی شوکرانی بکارم شما نام نامی شعرید، ساکت نمانید منو نام من، مرا هیچ نامید شما ظرف لبریز ارزن و من دانهء آن که آن دانه هم نیستم من به قرآن.. ترانه سرا   ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

کد همراه اول : 92286

Yeki Bood Yeki Nabood - Maryam Heydarzadeh

یه آدم منتظر و نور کم و یه تلفن یه گوشه دنج اتاق نشسته یه آکوردئون یه آسمون ابری و یه پنجره که بسته نیست یه دفتر خط خطی و جوهر سرخ خودنویس یه بسته ی وا نشده یه قصه ی دراماتیک یه صندوق آرزوی کال یه آلبوم عکس کوچیک مخمل آواز بنان یه خسته از بازی عشق روز و شبای مثل هم یه مرد ناراضی عشق یه دسته گل که خشک شده کتاب حافظ روی میز یه دنیا یادگاری که دیگه نه خوبه نه عزیز یه مه خیلی موندگار یه جای خالی روی مبل یه قلبی که شکسته و زدن رو اون هزارتا قفل یه عاشق اهل وفا یه عاشق اهل وفا یه فیلم تلخ مستند از اون همه روزای خوب از این همه روزای بد شمعی که اشکی نداره فنجون قهوه سرد سرد فالی که توش نمیشه دید چیزی به جز درد یه مرد یه قاب عکس خالی و یه بوم خیس نقاشی چشمایی که بی سر صدا اتاقو کرده آب پاشی نامه های نیمه تموم سکوت و بی تابی و آه غصه ای اندازه ی کوه غیبت بی دلیل ماه عشقی که پَر کشیده و فرصتی که هدر شده تنهایی اومده مثه مهمون خیلی سرزده باوری که نمیشه داشت روزایی که نمیشه دید گاهی چه زود عوض میشه نقش سیاه جای سفید یه اتفاق ساده و حکم عجیب روزگار حالا حالا با رفتنش نمیتونه بیاد کنار روزنامه ی جدید صبح یه عالمه عکس و خبر واسش چه فرقی میکنه قراره کی بره سفر واسش چه فرقی میکنه وقتی که اون رفته و نیست نگاه به آینه میکنه با چشمای خسته و خیس یه آینه که راست میگه و عطر خوشی که هست هنوز تحملش با بوی عطر کم میشه میره روز به روز یه دوربین عکاسی و خاکای رو مجسمه جوابی که قایم شده پشت سوالای همه ستاره ی اون که دیگه رفته یه جای خیلی دور چشماشو اذیت میکنن چشمک زرد آباژور یه عاشق رویایی و یه جاده و یه سرنوشت جهنمی که فکر میکرد چند سالیه شده بهشت ساعت دیواری خواب که بعد قرنی خوابیده قراری نیست دیگه کسی بهش تذکر نمیده یه تخت بی خواب و غریب آغوشی که خالی شده یه گوشی غم زده که آرزوش اشغالی شده سنگینی میکنه چقد زنجیر دور گردنش صبرش دیگه تموم شده نمونده جونی تو تنش یه شکلات نصفه و یه هدیه از سالای پیش چشاش دوتا کاسه ی خون دلش یه آسمون آتیش لیلی و مجنونا کجان؟ لیلی و مجنونا کجان؟ لیلی و مجنونا کجان؟ گمن توی این همه دود از زندگی مونده فقط یکی بود و هیشکی نبود لیلی و مجنونا کجان گمن توی این همه دود از زندگی مونده فقط براش یکی بود و هیشکی نبود انگشتر رنگ وفا آرامشی که دیگه نیست موهای آشفته تو باد نوازشی که دیگه نیست انگشتر رنگ وفا آرامشی که دیگه نیست موهای آشفته تو باد نوازشی که دیگه نیست لیلی و مجنونا کجان.. گمن توی این همه دود آخر قصه باز اینه یکی بود و یکی نبود باز آخر قصه اینه یکی بود و یکی نبود ترانه سرا تکست آهنگ  

123456789...8283